مروری بر چهار دهه جنبش دانشجویی ایران

مروری بر چهار دهه جنبش دانشجویی ایران
با فشار دادن دکمه های + و - می توانید اندازه فونت متن را تغییر دهید.

از منظر جامعه ­شناسی تاریخی، فهم فرایند چگونگی شکل گیری جنبش دانشجویی ایران، از جایگاه ویژه ­ای برخوردار است. مطالعه زمینه ظهور این جریان فکری و نگاهی به سیر تحولات اجتماعی- سیاسی نشان می ­دهد که جنبش دانشجویی در کنار سایر جنبشهای اجتماعی از لحظه­ تولد، نقش تأثیرگذار و ماندگاری در عرصه عمومی داشته است. صرف نظر از توجه به خاستگاه فکری جنبش دانشجویی، رخداد ١٦ آذر ١٣٣٢در تاریخ تحولات اجتماعی ایران، به مثابه نماد مبارزات دانشجویی شناخته می­ شود. تاریخ این رخداد که بعدها به عنوان روز دانشجو نامگذاری شده است، گویای کارنامه درخشان جنبش دانشجویی از زمان تولد آن است. با در نظر داشت فراز و فرودهای کنشگری جنبش در عرصه عمومی در دوره حاکمیت پهلوی، احیاء و دعوت گروه ­های مختلف به مبارزه علیه استبداد و استعمار در حیات سیاسی کشور، از دستاوردهای مهم فعالیت جنبش دانشجویی است. اوج مبارزات جنبش دانشجویی در عصر پهلوی را می­ توان در دوره دوم حاکمیت استبداد پهلوی و همزمان با گسترش مراکز آموزش عالی در دهه ١٣٤٠ و ١٣٥٠ دانست. خوشبختانه در این سالها، به موازات افزایش تعداد دانشگاه­ ها، جنبش دانشجویی نیز نقش مؤثرتری ایفا کرد. وجود روحیه نقادانه و پرسشگرانه این جنبش سبب گردید تا ساختار سیاسی، همواره حساسیت بالایی نسبت به حرکتهای جنبش از خود نشان دهد و از هیچ کوششی برای سرکوب فعالیتهای آن دریغ نکند.

پس از انقلاب ١٣٥٧ و در طی چهار دهه اخیر نیز، به موازات گسترش دامنه فعالیت جنبش دانشجویی، شیوه سرکوب دانشجویان نیز شکل جدیدی به خود گرفته است. در ابتدای انقلاب ٥٧، فعالیت جنبش دانشجویی در دانشگاه، متأثر از فضای باز سیاسی دوران تولد انقلاب بوده است. در این دوره کوتاه و تا قبل از آغاز جنگ تحمیلی، فعالیت دو طیف موافق و مخالف گروه ­های اسلامگرا در دانشگاه ­ها، محل تقابل جریانهای دانشجویی است. شکل ­گیری تنشها و درگیری­ های فیزیکی و مسلحانه در دانشگاه ها و تبدیل دانشگاه به تریبون و پایگاه سیاسی احزاب، مهمترین ویژگی فعالیت جنبش دانشجویی در این دوره است. اوج فعالیت جنبش دانشجویی در این مقطع، تسخیر سفارت امریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام است. همچنین، گفتمان مسلط جنبش در سالهای نخستین انقلاب و در حقیقت محور مطالبات آن، «دفاع از انقلاب و پاسداری از نظام و مقابله با امپریالیست شرق و غرب» با تأکید بر «جنگ فقر و غنا» در جامعه اسلامی تعریف شده است. بر همین اساس، مجموعه مطالبات جنبش دانشجویی در رابطه با مبارزه علیه نفوذ امپریالیسم امریکایی، مورد تأیید قدرت حاکم نیز قرار گرفته است؛ تا جایی که حاکمیت از تسخیر سفارت امریکا به عنوان انقلاب دوم یاد کرده و آن را جزو دستاوردهای ارزشمند به حساب آورد.

در دوره (١٣٦٨-١٣٦٠)، فضای جنگ باعث شد تا سرکوب هر گونه کنشگری مطالبه محورانه­ جنبش دانشجویی از سوی قدرت قابل توجیه باشد. همزمانی شروع جنگ در سال ١٣٥٩ و رخداد انقلاب فرهنگی (تعطیلی دانشگاه ­ها در سال ١٣٦٠)، زمینه ­ای شد تا «طیف غالب در جنبش دانشجویی در دو سال نخست، بیشتر در فکر تحکیم پایه‏ ها و تحقق شعارهای اصلی انقلاب باشد». راهبرد اصلی جنبش دانشجویی در این مقطع، «همگامی با نظام سیاسی» است؛ در واقع، در سالهای ٥٩ تا ٦٨ به «دلیل بروز جنگ و تهدیدات عمده امنیتی، جنبش با کاستن از فعالیتهای سیاسی، بر استقلال کشور تأکید داشت». لذا، حرکتهای سیاسی جنبش در این دوران، نمود چندانی در عرصه عمومی نداشت و جنبش با «رکود منازعات سیاسی» مواجه بود. مهمترین جریان اصلی جنبش در این دوران «تشکیلات انجمن اسلامی» بود که به دلیل فقدان پذیرش نگرش تکثرگرایانه، از میدان فعالیت محدودی برخوردار بود. در این مقطع، به واسطه وجود رابطه حمایتی جنبش از حکومت، شاهد افول فعالیت جنبش هستیم. این موضوع تا جایی تداوم می­ یابد که برخی از فعالان جنبش دانشجویی، تاب کوچکترین نقد به حاکمیت را به مثابه مقابله با انقلاب تفسیر می­ کنند. برای نمونه، انتقاد نهضت آزادی به اصل «ولایت فقیه» و رأی منفی اعضای این حزب به این اصل در سال ١٣٦٨، از دیدگاه فعالین جنبش دانشجویی «عبور از خطوط قرمز» معنی می ­شود.

در دوران سازندگی (١٣٧٦-١٣٦٨) فعالیت جنبش، در راستای نقد سیاست رسمی توسعه اقتصادی و فضای بسته سیاسی دولت هاشمی است. در صورتی که تا پیش از ١٣٦٨، مواضع و فعالیتهای جنبش دانشجویی موافق با دولت و مجلس است، اتمام جنگ، این فرصت را برای جنبش دانشجویی به وجود آورد که ازین پس، نسبت به گفتمان حاکم، موضعی انتقادی اتخاذ کند و نسبت به فضای سرکوب مقاومت نشان دهد. «جو حاکم بر فضای سازندگی و عدم توجه به مسائل سیاسی و فرهنگی» سبب شد تا مطالبات جنبش دانشجویی نیز، آشکارا انعکاس مطالبات آزادی خواهانه و حمایت از مواضع گروه ­های خواستار فضای باز سیاسی و فرهنگی، مانند نهضت آزادی باشد. همچنین در این دوران است که جنبش دانشجویی، در رأس رقابتها و نزاعهای سیاسی میان گروه­ های دینی و سکولار  قرار گرفت. در همین راستا، به باور بسیاری از محققان، فعالیت جریان دانشجویی آنچنان قدرتمند و انتقادی بود که می ­توان ظهور جریان اصلاحات در بدنه اجتماعی در این دهه را بخشی از دستاورد فعالیت جنبش دانشجویی به حساب آورد.

تحولات اجتماعی- سیاسی اواخر دهه هفتاد و اوایل هشتاد نشان می ­دهد که در این مقطع، جنبش دانشجویی بازیگری قدرتمند شمرده شده و در معادلات قدرت مورد توجه قرار کرفت. به همین اعتبار، جنبش دانشجویی در دوران اصلاحات (١٣٨٤-١٣٧٦) نیروی پیشتاز محسوب می ­شد. فعالیت جنبش با تکیه بر گفتمان توسعه سیاسی اصلاحات و طرح مطالبات مدنی از جمله «کمک به استقرار و توسعه جامعه مدنی» است. در واقع جنبش دانشجویی در نوک پیکان انعکاس مطالبات احزاب و گروه های سیاسی است. آزادی بیان، آزادی زندانیان سیاسی و آزادی مطبوعات، شعار و خواسته پایدار جنبش دانشجویی در این مقطع است. لذا پیشتازی جنبش در عرصه عمومی برجسته ­ترین ویژگی آن است. در حقیقت فراخوان جامعه به عرصه فعالیت مدنی و نقد پیوسته قدرت حاکم، بخشی از تجربه فعالیت جنبش در دوران اصلاحات است. مشارکت فعال و انتقادی جنبش دانشجویی در این دوره، باعث گردید که حاکمیت نسبت به سرکوب جنبش دانشجویی از هیچ کوششی دریغ نکند.

به موازات افول جریانهای دموکرسی ­خواه در اواخر دوره اصلاحات (١٣٨٤)، فعالیت جنبش دانشجویی نیز روندی شکننده­ به خود گرفت. به عبارتی، با روی کار آمدن دولت نهم و دهم (١٣٩٢-١٣٨٤)، فضای جنبش دانشجویی با شیوه سرکوب جدیدتری مواجه شده و مقابله با تشکیلات پیشین جنبش دانشجویی (از جمله دفتر تحکیم وحدت) در رأس اقدامات نظام سرکوب قرار ­گرفت. در این مقطع، حذف شاخه­ علامه­ دفتر تحکیم وحدت، به بهانه وابستگی اعضای آن به نهضت آزادی نیز کلید خورد. در همین راستا، نماینده حاکمیت در نهاد دانشگاه، با صدور مجوز فعالیت برای تشکیلات دانشجویی جدید و همسو با قدرت، سعی در تأسیس گروه­ های موازی جنبش دانشجویی کرده است. هدف اصلی این نوع سیاست، حذف تدریجی ماهیت جنبش دانشجویی و ساخت هویتی جدید برای آن است. اگرچه فقدان الگوی رهبری فکری پایدار و منسجم در بدنه جنبش دانشجویی، در زمینه ­سازی تحقق چنین سیاستی از سوی نهاد قدرت و سرکوب آن بی تأثیر نبود، با این حال، حرکتها و فعالیتهای جنبش دانشجویی در این زمان هم نشان از وجود روحیه بالای مقاومت جنبش و عدم تسلیم در برابر خواست قدرت دارد. تشکیل «شورای دفاع از حق تحصیل» به منظور رفع محرومیت تحصیلی دانشجویان ستاره ­دار و آزادی دانشجویان زندانی را می توان از جمله اقدامات و مطالبات جنبش دانشجویی در این مقطع دانست.

نکته مهم دیگر در این راستا، توجه به افزایش کمی دانشجویان دختر در دانشگاه­ هاست. در واقع سیاست آموزش عالی دولتهای نهم و دهم (١٣٩٢-١٣٨٤) ناخواسته، در طرح مطالبات فراموش شده نیم دیگر جامعه، یعنی زنان، نقش مهمی داشت. در این دوره، افزایش تعداد دانشجویان دختر در آموزش عالی، باعث آشنایی هرچه بیشتر زنان با فعالیتهای جنبش دانشجویی گردید؛ موضوعی که باعث رشد و تقویت مطالبات زنان در عرصه عمومی شده و سنگر جدیدی از مقاومت (مطالبات دانشجویی) در برابر نیروهای سرکوب (قدرت حاکم) را تشکیل داد. ورود زنان و دختران به بدنه جنبش دانشجویی نشان می­ دهد که فعالیت دختران و مشارکت آنها، باعث توان افزایی جنبش در این سالها شده و فضای مقاومت در برابر سلطه­ نیز تقویت گردید. این موضوع از یک­ سو باعث ورود جنبش دانشجویی به عرصه جدیدی از فعالیت یعنی کنشگری در راستای توجه به حقوق شهروندی و از سوی دیگر، فراهم شدن زمینه همکاری جنبش دانشجویی با جنبش زنان شد. ظهور جریانهایی مانند کمپین یک میلیون امضا و مادران پارک لاله، نمونه بارز این همکاری است. پس از خرداد ١٣٨٨، فعالیت جنبش دچار رخوت گردید و تا روی­ کار آمدن دولت یازدهم، کماکان عرصه فعالیت جنبش دانشجویی با سرکوب بیشتر همراه بود.

بعد انتخابات ١٣٩٢ و با پیروزی دولت اعتدال روحانی، تشکلهای دانشجویی تعطیل یا تعلیق شده در دوره سرکوب، مجددا فرصت را برای فعالیت مهیا دیده و نسبت به تأسیس یا تشکیل گروه­ های دانشجویی، انگیزه و رغبت نشان دادند. در این دوران، فعالیت گروه ­ها و تشکیلات دانشجویی از گستردگی بالایی برخوردار بوده و مواضع تشکیلات دانشجویی نیز حمایت تلویحی از شعارهای دولت روحانی است. بیان مطالباتی مانند رفع حصر رهبران جنبش سبز و مقابله با خصوصی شدن و کالایی شدن آموزش در دانشگاه ­ها بخشی از این مطالبات است. علیرغم اینکه سیاست دولت (و نه حاکمیت) در این دوره، مدارا و همراهی با مطالبات دانشجویی است، ولی عدم حمایت کافی و فقدان بستر قانونی اطمینان بخش در این دوره نیز باعث گردید تا کماکان  قدرت در سرکوب فعالیتها و مطالبات دانشجویان نقش فرادست را داشته باشد.

در یک جمع­ بندی کلی، بایستی گفت که به موازات گسترش سطح مطالبات سیاسی جنبش دانشجویی در سالهای اخیر، انگیزه سرکوب نیز از سوی ساختار سیاسی بالا رفته است. در حقیقت، فقدان فضای دیالوگ بین حاکمیت-دانشجو باعث شده است تا رابطه جنبش دانشجویی و ساختار سیاسی، دست­ کم طی دو دهه اخیر همواره تنش زا باشد. شوربختانه در این بین، یگانه سیاست نظام حاکم نیز، استفاده از نیروی قهریه و سرکوب مطالبات دانشجویی بوده است. اما علیرغم سیاست سرکوب پیوسته مطالبات دانشجویی توسط ساختار سیاسی، جنبش دانشجویی در دستیابی به مطالبات اصرار ورزیده و از خود مقاومت نشان می ­دهد. یقیناً حل دشواری­ های فعلی جنبش دانشجویی در بلندمدت، نیازمند شکل ­گیری مجموعه تغییرات در نظام توزیع قدرت و وابسته به انعطاف­ پذیری ساختار سیاسی است. از طرفی، در کوتاه مدت، تضمین موفقیت در آینده و حرکت جنبش دانشجویی منوط به بازاندیشی در هویت جنبش، ایجاد ارتباط مستمر و نزدیک با بدنه تهیدستان شهری و اقشار آسیب­ پذیر جامعه و داشتن پیوند ارگانیک با سایر جنبشهای اجتماعی از جمله جنبش زنان و کارگران در کشور است.

مقالات دیگر