تئوری مرد دیوانه و جمهوری اسلامی ایران

تئوری مرد دیوانه و جمهوری اسلامی ایران
با فشار دادن دکمه های + و - می توانید اندازه فونت متن را تغییر دهید.

"گاهی اوقات شبیه سازی دیوانگی کاری بسیار خردمندانه است" / نیکولو ماکیاولی

با روی کار آمدن بایدن و تیمش در آمریکا، چالش مهار ایران به مرحله ای سرنوشت ساز نزدیک شده است. معمای احیای برجام هر روز پیچیده تر می شود و در این میان به نظر می رسد نه جمهوری اسلامی ایران حاضر است فعلا از خواسته حداکثری خود (لغو تحریم) کوتاه بیاید و نه تیم بایدن قصد دارد تحریمها را فورا لغو کرده و دوباره به برجام بپیوندد. دوئل برجامی ایران و آمریکا در حالی صورت می گیرد که ایران با سیلی از بحرانهای داخلی و خارجی دست و پنجه نرم می کند.

با وجود هزینه های سنگین تحریم بر اقتصاد ایران، به نظر می رسد تهران با بی اعتنایی به اصل هزینه-فایده در عرصه روابط بین الملل، همچنان به سیاست ستیز با آمریکا و تشدید تنش منطقه ای بر مبنای آرمانهای ایدئولوژیک ادامه می دهد. به راستی جمهوری اسلامی ایران با وجود چندین دهه به کارگیری سیاست تقابل جویانه با غرب، گسترش مداخلات منطقه ای، تهدید به نابودی اسرائیل و حمله به دوبی، باج گیری هسته ای، سرکوب معترضان و نیز قرار دادن ایران در انزوا و تنگنای اقتصادی، به چه دستاورد عینی رسیده است؟ دلایل اصلی به کارگیری این سیاستهای پرهزینه در مواجهه با غرب و کشورهای منطقه کدامند؟ آیا جمهوری اسلامی ایران را با توجه به زیر پا گذاشتن اصل سود-زیان در مناسبات بین الملل می توان یک بازیگر نرمال و متعارف برشمرد یا باید آن را یک "حکومت دیوانه" (Crazy State) در عرصه روابط بین الملل دانست؟

تئوری "مرد دیوانه"

ریچارد نیکسون، سی و هفتمین رئیس‌ جمهور ایالات‌ متحده آمریکا، نخستین رهبری بود که به تئوری "شبیه سازی دیوانگی" ماکیاولی عینیت بخشید. در سال ۱۹۶۹ نیکسون که از اقدامات رهبران ویتنام شمالی به ستوه آمده بود و به دنبال راه خروج از جنگ بود، از طریق هنری کیسینجر به شوروی و ویتنام شمالی پیام داد که از هر ابزار ممکن علیه آنها استفاده خواهد کرد و "انگشتش روی دکمه حمله اتمی است."

نیکسون اگرچه با تظاهر به دیوانگی نتوانست شوروی و ویتنام شمالی را تسلیم کند، اما سالها بعد رئیس دفترش در کتاب خاطرات خود نوشت: نیکسون به او گفت آنچه آمریکا در آن برهه زمانی انجام داد، اجرای "تئوری مرد دیوانه" بود.

بر اساس این نظریه، تظاهر به دیوانگی یا تهدید به اقدام دیوانه وار و نیز بروز رفتارهای غیر متعارف، این امکان را به رهبران و نظامهای حاکم برخی کشورها می دهد که در جریان چانه زنی و دیپلماسی تهدید و ارعاب، به امتیازاتی دست پیدا کرده و یا دست کم موضع طرف مقابل را تضعیف کنند.

ناگفته نماند که استراتژیستهای برجسته ای همچون توماس شلینگ و دانیل السبرگ پیش از نیکسون، نظریه های مشابه تئوری "مرد دیوانه" ارائه کرده بودند مبنی بر اینکه تظاهر به دیوانگی یا دیوانه به نظر آمدن (Perceived Madness) تحت شرایطی خاص می تواند تاکتیکی مؤثر در واقعی نشان دادن تهدید و نیز حربه ای مفید برای وادار کردن دشمن به دادن امتیاز باشد.

توماس شلینگ از متفکران "نظریه بازی ها" معتقد است یکی از "راه های عقلانی" نزد رهبران کشورها در فرآیند دیپلماسی و مذاکره، این است که بتوانند رقیبان خود را قانع کنند که قادرند دیوانه، بی رحم و غیر قابل پیش بینی عمل کنند. السبرگ نیز استدلال می کند که گاهی اوقات با شرایطی مواجه هستیم که یک کشور اخاذ (blackmailer) ابتدا یک سری خواسته های مشخص را از طرف مقابل مطالبه می کند. این کشور همزمان در میز مذاکره یا درفرآیند "دیپلماسی فشار"، دست به تهدید و ارعاب و نیز دیوانه وانمود کردن خود می زند با این هدف که اگر خواسته هایش توسط قدرت مقابل برآورده نشود، آنگاه جنگ اجتناب ناپذیر خواهد بود و یا دست کم بازیگر دیوانه و اخاذ ممکن است دست به اقدامات پرریسکی بزند که قدرت معقول، آن اقدامات را خطرناک، نابخردانه و مغایر با منافع خود ارزیابی می کند.

دیوانگی خردمندانه برای امتیازگیری از غرب 

متخصصان حوزه روانشناسی سیاسی و پژوهشگران روابط بین الملل رهبرانی مانند هیتلر، خروشچف، صدام، کیم جونگ ایل، احمدی نژاد، قذافی و حتی ترامپ را در زمره رهبرانی می دانند که در مقاطعی، خود را دیوانه نشان داده اند. ناگفته نماند در این مقاله واژه دیوانه مترادف فارسی کلماتInsane/irrational/Crazy  و به معنای انحراف یک رهبر یا حکومت از خواسته های نرمال، اجتناب از رفتار متعارف و معقول مبتنی بر اصل هزینه-فایده و نیز تمایل به اتخاذ تصمیمات پرهزینه بدون در نظر گرفتن تبعات آنها در نظام بین الملل برای آن حکومت و مردم است.

به طور مثال، هیتلر در سالهای آغازین جنگ جهانی دوم برای ضمیمه‌ کردن خاک اتریش و منطقه سودتنلند در جمهوری چک، تهدید به جنگ تمام عیار کرد و مقامات انگلیس و فرانسه که هیتلر را "دیوانه" می پنداشتند، از بیم آنکه جنگی در ابعاد بزرگتر رخ ندهد، در برابر تهدیدات هیتلر کوتاه آمدند.

در مثالی دیگر، نیکیتا خروشچف، رهبر وقت اتحاد جماهیر شوروی در نوامبر سال ۱۹۵۸ به غرب اولتیماتوم داد که باید نیروهای خود را از خاک برلین غربی خارج کنند، در غیر اینصورت شوروی در برلین آتش به پا خواهد کرد. از این رو، رهبران آمریکا و کشورهای غربی معتقد بودند او با دیوانه نشان دادن خود و تهدید به نابودی برلین سعی می کرد از غرب امتیاز بگیرد. سیاست فریب خروشچف البته راه به جایی نبرد و او در نهایت از خواسته اش عقب نشینی کرد.

صدام و قذافی با رویکردی نسبتا مشابه در رویارویی با آمریکا از همین متد بهره بردند و در اوج تقابلشان با آمریکا، به دنبال تسلیحات کشتار جمعی رفتند تا بقای حکومتشان حفظ شود. اما افراط در دیوانه نشان دادن خود به شکلی که دیگر کاملا از دایره عقلانیت خارج شده بودند، به ناکامی این دو رهبر انجامید.

با در نظر گرفتن این مفروضات و نیز نوع رفتار بین المللی جمهوری اسلامی ایران، می توان اینگونه استنباط کرد که این حکومت در طول چهار دهه گذشته و به ویژه در مقطع کنونی تلاش می کند با نشان دادن رفتارهای غیر متعارف، بیان اظهارات تهدیدآمیز و نیز اتخاذ تصمیماتی که با اصل سود-زیان مطابقت ندارند، خود را دیوانه وانمود کرده تا آمریکا را وادار به برداشتن تحریم و پذیرش "واقعیت جمهوری اسلامی" در نظام بین الملل کند.

جمهوری اسلامی با توجه به بنیانهای ایدئولوژیک خاص خود، مجری نوعی از عقلانیت نامتعارف است که در تضاد با عقلانیت متعارف و پذیرفته شده غربی قرار دارد. عقلانیتی که روابط بین الملل مبتنی بر آموزه ها و تئوری های غربی، آن را به عنوان اصل حاکم بر روابط کشورها پذیرفته است و بر مبنای اصل سود و زیان استوار است؛ به این معنا که از منظر تفکر رئالیستی (واقع گرایانه)، این اصل به رسمیت شناخته می شود که چنانچه حکومتی با فشار فلج کننده تحریم، انزوای شدید و فروپاشی اجتماعی روبرو شود، به لحاظ عقلانی و منطقی در نهایت مجبور می شود دست کم از خواسته های حداکثری خود و تهدید و ارعاب دست کشیده و برای حفظ منافع ملی و بقای خود، وارد کانال دیپلماسی، تنش زدایی و تعامل با قدرتهای بزرگ شود.

واقعیت اما اینطور می نماید که عقلانیتی که جمهوری اسلامی بدان باور دارد، لزوما بر پایه اصل هزینه و فایده استوار نیست؛ به این معنا که چون "حفظ نظام از اوجب واجبات است"، ایستادگی در برابر فشار غرب حتی در شرایط تحریم و انزوا را برمی گزیند. تهران با درس عبرت گرفتن از سرنوشت صدام و قذافی، تا جایی که بقایش به خطر نمی افتد، از خواسته های حداکثری خود عقب نشینی نمی کند. با این نگرش، اگر جمهوری اسلامی وارد مذاکرات "قوی تر و درازمدت" با تیم بایدن شود، آنگاه بیم آن می رود که در نتیجه مطالبات بیشتر آمریکا، بقایش مورد مخاطره جدی قرار بگیرد. به بیان ساده تر، عقلانیت جمهوری اسلامی منحصرا و صرفا معطوف به حفظ بقای خود به هر قیمت ممکن است و در این میان، بی اعتمادی و بدبینی عمیق و تاریخی تهران-واشنگتن به تقویت این نوع نگرش کمک کرده است.

این بدان معنا نیست که تهران اهل دیپلماسی نیست. ایران در حوزه های گوناگون امنیتی و ژئوپلیتیک با دولتهای آمریکایی و غربی مذاکرات علنی و غیر علنی بسیاری داشته است. به طور مشخص، توافق برجام از درون مذاکرات فشرده و مستقیم با آمریکا و قدرتهای اروپایی حاصل شد. اینجا مقصود این است که حکام تهران از مذاکره با آمریکا و غرب بیش از هر چیز به دنبال دو خواسته فوری و حیاتی اند: 1-دریافت ضمانت از سوی آمریکا و قدرتهای اروپایی که واقعیتی به نام جمهوری اسلامی را در نظام بین الملل پذیرفته و بقای سیاسی آن حفظ شود. 2-جمهوری اسلامی بتواند از طریق دسترسی به کانالهای مالی بین المللی، مراودات اقتصادی خود را انجام داده و از آن برای بقای اقتصادی و پیشبرد برنامه های نفوذ و مداخلات منطقه ای خود بهره ببرد.

نکته اینجاست که هر گاه ایالات متحده و قدرتهای بزرگ اروپایی سیاست مهار ایران را با پشتوانه محکمتری پیش می برند، تهران با شتاب و فشار بیشتری به دیوانه و خطرناک جلوه دادن خود اهتمام می ورزد تا با تشدید تنش و آشوب، شانس امتیازگیری اش از غرب را بالا ببرد. بنابر این، اظهارات تهدیدآمیز مقامات جمهوری اسلامی نظیر "اسرائیل در منطقه، یک غده بدخیم سرطانی است"، "اسرائیل باید از نقشه ها حذف و محو شود" و "تل آویو را با خاک یکسان مي كنيم"، در کنار اقداماتی نظیر حمله به تأسیسات آرامکو، سرنگون کردن پهپاد آمریکایی، حملات به نیروهای آمریکایی در عراق، سرکوب معترضان و موارد دیگر جملگی پیامهای تهران به غرب برای تظاهر به دیوانگی با هدف امتیازگیری از آنان قلمداد می شود.

چالش بزرگ مهار ایران

اظهارات اخیر محمود علوی، وزیر اطلاعات ایران مبنی بر اینکه "اگر ایران به سراغ سلاح اتمی برود، مقصر آنهایی هستند که ایران را وادار به چنین کاری کردند"، بیانگر این واقعیت است که تهران می کوشد به آمریکا این پیام را بدهد که البته میزان تظاهر به دیوانگی جمهوری اسلامی، بستگی به تصمیمات بعدی آمریکا دارد. به این معنا که چنانچه آمریکا امتیازات دلخواه و حداکثری تهران (لغو یا کاهش تحریمهای اقتصادی) را برآورده نسازد، آنگاه تهران ناچار خواهد بود به سراغ ساخت سلاح هسته ای برود. به عبارت دیگر، از منظر تهران تظاهر به دیوانگی لزوما و تحت هر شرایطی در حد تظاهر نیز باقی نخواهد ماند و در پاره ای از مواقع از حالت تظاهر بالقوه به صورت بالفعل درخواهد آمد. بر این اساس، ایران گزینه اتمی شدن را روی میز دارد تا قدرتهای بزرگ را مجبور کند از ترس اتمی شدن تهران و متعاقبا برهم خوردن توازن قوای منطقه ای و بروز رقابت تسلیحاتی، به خواسته هایش تن در دهند.

واقعیت این است که دنیای غرب و کشورهای منطقه امروز با معمای پیچیده تر و چالش به مراتب بزرگتری در مسیر مهار ایران روبرو هستند. فراز و نشیبها و پیچیدگی های سیاست خارجی جمهوری اسلامی بیش از حد افزایش یافته و تعامل با ایران برای دیگران هزینه زا، پردردسر و دشوارتر شده است. قدرتهای بزرگ دیرزمانی در برابر سیاست تظاهر به دیوانگی برخی نظامها، صبر استراتژیک پیشه می کردند، چراکه انحراف این بازیگران از مسیر عقلانیت و رفتار نرمال عمدتا تاکتیکی، موردی و موقعیتی بود نه راهبردی، فراگیر و اصولی. اما زمانی که انحراف همین بازیگران غیر نرمال از مسیر عقلانیت به هر دلیلی، شکل ایدئولوژیک، اصولی و دائمی پیدا کرد (صدام و قذافی)، قدرتهای بزرگ با اهرم نظامی در برابرشان ایستادگی کردند. بخش مهمی از چالش بزرگی که امروز آمریکا و غرب در جدال با جمهوی اسلامی با آن مواجه است، به این پرسش مربوط می شود که جمهوری اسلامی بالآخره کدام مسیر را انتخاب خواهد کرد؟ آیا می خواهد مانند یک بازیگر نرمال رفتار کند یا اینکه با اجرای تئوری "مرد دیوانه"، قصد اتمی شدن دارد؟ جمهوری اسلامی حکومتی است که لزوما نه به این دلیل که ماهیتا ناعاقل باشد، بلکه به دلایلی که گفته شد، با نامعقول، بی رحم و دیوانه وانمود کردن خود، از غرب امتیازگیری می کند. برای جمهوری اسلامی یک هدف فوری و نهایی وجود دارد: بقا، حتی اگر این "ماندن" به قیمت جدی ترین آسیبها به منافع ملی و مردم کشور تمام شود.


منابع:
١. https://www.tandfonline.com/doi/abs/10.1080/09636412.2019.1662482
٢. https://www.jstor.org/stable/30031113?seq=1

این نوشته صرفا بیانگر نظرات شخصی نویسنده است و لزوما بازتاب‌ دهنده دیدگاه های ایرام نیست.

مقالات دیگر