تبلیغات بر روی پرده سینما: به وقت شام

تبلیغات بر روی پرده سینما: به وقت شام
با فشار دادن دکمه های + و - می توانید اندازه فونت متن را تغییر دهید.

ابراهیم حاتمی کیا، یکی از کارگردانان مطرح در حوزه «سینمای دفاع مقدس» که به جنگ ایران و عراق و تأثیرات آن می پردازد، در داستان فیلم «به وقت شام» (١٣٩٦) داستان دو خلبان ایرانی روایت می کند که تصمیم دارند یک هواپیمای ایلیوشین واقع در شهر باستانی تدمر را که از سوی داعش تحت محاصره است، به دمشق بیاورند. حاتمی کیا که در طول کارنامه سینمایی خود بر قهرمانانی که به انقلاب و شهادت باور داشته و برای حفظ نظام جنگیده اند، تمرکز داشته و به بیان تضادهای موجود میان دنیای آرمانی و دنیای واقعی آنها پرداخته است، این بار دوربین خود را به سوی بخش دیگری از مردم کشور می چرخاند. علی که به انگلیسی و فارسی حرف می زند و می توانیم او را نماینده طرفداران اصلاحات بدانیم با پدرش که به عربی و فارسی سخن می گوید و نماینده انقلابیون آرمانگرایی است که بار مسئولیت «امت» را بر دوش می کشند، دچار اختلاف است. ارتباط میان این دو دقیقاً بر روی این اختلاف شکل می گیرد، حال آنکه مسئله ای مهمتر از تنش میان پدر (حاکمیت) و پسر (جامعه) وجود دارد: امنیت.

بدون فهم و درک نقش سپاه پاسداران انقلاب و سازمان بسیج در درون ساختار و سازوکار پیچیده حکومتی ایران، ساختاری که یک میدان نبرد میان قوای مختلف را به ذهن متبادر می سازد، تفسیر و تحلیل فیلم به وقت شام (به تهیه کنندگی سازمان هنری رسانه ای اوج، مورد حمایت سپاه پاسداران) چندان ممکن نیست. در ایرانی که دموکراسی پارلمانی و سلسله مراتب دینی در آن در هم تنیده شده و موازنه قدرت در لایه های مختلف وجود دارد، سپاه پاسداران، علاوه بر افزایش توان اقتصادی و سیاسی خود، توانست نقش خود در تعیین سیاست داخلی و خارجی را هم افزایش دهد. انتصاب رئیس سازمان بسیج که با بیش از ٢٤ میلیون عضو خود، مسئولیت تأمین امنیت داخلی را بر عهده داشته و همچنین فرمانده نیروی قدس که مسئولیت عملیاتهای برون مرزی سپاه پاسداران انقلاب را بر عهده دارد، از سوی رهبر انقلاب، باعث تقویت نقش مؤثر این نهادها در سیاستهای داخلی و خارجی ایران می شود. بهترین تصویر از تعامل و کنش متقابل میان نهادها را بی شک آن صحنه ای نشان می دهد که در آن قاسم سلیمانی، فرمانده سابق نیروی قدس، پس از مشاهده فیلم بر پیشانی حاتمی کیا بوسه می زند. در چنین وضعیتی با چیزی فراتر از یک فیلم مواجه هستیم.

بسیج به مثابه پاسدار میراث ایران و جهان

در فیلم نگاه و رویکرد نسل جدید و اصلاح طلبان به یکی از ارزشهای جمهوری اسلامی یعنی مفهوم شهادت، بر اساس شخصیت علی به نمایش گذاشته می شود. علی می کوشد تا از تردید میان جنگیدن و زندگی کردن به درآید. جنگیدن/مردن برای زندگی یا زندگی برای جنگیدن/مردن؟ خلبان یونس که تمثیلگر آنانی است که برای جنگیدن/مردن زندگی می کنند، در بن بست قرار دارد، علی اما می خواهد زندگی کند و در کنار کودکش باشد که قرار است به زودی به دنیا بیاید.

خلبان علی از خلبان یونس (پدرش) نامه مرخصی می گیرد و سوار هواپیمایش می شود؛ هواپیمایی که قرار است او را به خانه اش، همسرش و کودک هنوز به دنیا نیامده اش ببرد. از طریق پیامک متوجه می شود که قرار است هواپیمای ایلیوشین در پالمیرا را پدرش هدایت کند. برای همین ناگهان متحول می شود و تصمیمش را تغییر می دهد. او اجازه نخواهد داد پدرش که چهار سال است پرواز نکرده، عهده دار این وظیفه گردد. پدر که برای رسیدن به هواپیمای واقع در پالمیرا سوار هلیکوپتر شده، با دیدن علی متعجب و عصبانی می شود. زیرا علی از نظر اداری در مرخصی است. مضمون «داوطلب بودن» که در دیگر فیلمهای حاتمی کیا نیز بر آن تأکید شده، در اینجا نیز دیده می شود: کمی بعد از ترک یک مأموریت، کاری به صورت داوطلبانه انجام می شود و بدین ترتیب بر این نکته تأکید می شود که حافظان اصلی کشور، ارتش داوطلبان یعنی سازمان بسیج است، سازمانی که تحت نظارت سپاه پاسداران انقلاب سربرآورده است.

یک ابزار ژئوپلیتیک: تلمیحی به اتحاد شیعیان

مدتی بعد از آنکه علی و یونس در کابین هواپیمای ایلیوشین نشستند و راه افتادند، نقشها عوض می شود. به همراه دیگر مسافران، آنها نیز از سوی بازداشت شدگان داعشی حاضر در هواپیما به گروگان گرفته می شوند. انتخاب پالمیرا که در لیست میراث جهانی یونسکو قرار دارد، به عنوان لوکیشین فیلم نیز بسیار معنی دار است. حاتمی کیا با فیلم به وقت شام هم به دنیا هم به فضای ژئوپلیتیکی که در آن قرار دارد، و هم به ایرانیان و گروه های شیعی خاورمیانه پیامی را منتقل می کند: میراث جهانی، خاورمیانه، اتحاد اسلام، اتحاد شیعیان و تک تک ایرانی ها در خطر هستند و تنها فرد یا افرادی که بتوانند از این میراث حفاظت کنند و اتحاد و یکپارچگی را فراهم سازند و امینت را برقرار کنند، البته کسانی نیستند جز ارتش داوطلبان ایرانی. چراکه «جمهوری اسلامی ایران، دارای اهداف و آرمانهایی فراتر از مرزهای ایران است. یکی از مأموریتهای تعیین شده برای سپاه پاسداران انقلاب به عنوان یکی از لوکوموتیوهای اصلی ایدئولوژی رسمی جمهوری اسلامی ایران، تحقق بخشیدن به این اهداف و آرمانهاست».

عمر چچنی، یکی از جنگجویان داعش، چشمان خود را به سوی دوربین دوخته و به علی (که گمان می کنیم در اثنای پخش زنده داعش گلوی او را بریده است) و در واقع به تمامی مردم ایران می گوید: «ای ایرانی!» اگر برای کشورتان نجنگید/نمیرید، جنگجویان جانیِ داعش می توانند به طور ناگهانی جلویتان سبز شوند و همه چیزتان و تمامی کسانی را که دوست دارید، نابود سازند. دوربین فیلمبرداری که در پایان فیلم وارد حیاط یک مدرسه می شود، نیز همان تهدید را دوباره بیان می کند. همچنین حمله ساختگی بازیگرانی با شکل و شمایل جنگجویان داعش به همراه پوشش، اسب، شمشیر و سلاحهای آنان در فیلم، به یک مرکز خرید و فروش در تهران، به عنوان بخشی از تبلیغات فیلم، در واقع نشانه ای از فضای رعب و وحشتی است که فیلم سعی در ایجاد آن دارد.

چچنی که کنترل هواپیمای ایلیوشین را به دست گرفته، در سخنانی که در ویدئوی آماده شده بر زبان می آورد، با نام بردن مناطقی که جمعیت شیعیان در آنجا در اکثریت هستند، بر هدف ادعایی داعش یعنی از بین بردن اتحاد شیعی تأکید می کند: «به وقت شام صبح ساعت ٨. هیچ کدام از این گروگانها اهل سوریه نیستند. افغانستانی، پاکستانی، عراقی، لبنانی و ایرانی ...». این تأکید در متنی که به همراه نام فیلم در آغاز آن به نمایش درمی آید، هم به چشم می خورد: «در بهمن ماه ١٣٩٨ با آغاز جنگ داخلی، سوریه در بحران فرو رفت. ابوبکر بغدادی سرکرده داعش، سودای برپایی حکومت در سوریه و عراق را داشت. شهرها یکی پس از دیگری سقوط کردند و آنهایی که تسلیم نشدند، در محاصره بی رحمانه قرار گرفتند. فاجعه انسانی در شرف وقوع بود و آذوقه رسانی جز از طریق آسمان ممکن نبود. خلبانان ایرانی از پیشگامان این کمک رسانی بودند».

تلمیح به داستان یونس نبی و کلیشه ها

حاتمی کیا از طریق شخصیت خلبان یونس به داستان حضرت یونس اشاره می کند و بدین وسیله به جمعیت جوان ایران پیامی می رساند. دوره و زمانه باورمندان به انقلاب و شهادت و کسانی که در این راه جنگیدند، به سر رسیده و دو نسل (پدر/فرزند) همچون حضرت یونس در درون ماهی/هواپیمایی که آنها را بلعیده، گیر افتاده اند. تنها راه نجاتشان نیز در دستان نسل جدید، یعنی علی، یعنی جوانان طرفدار اصلاحات است. در حالی که نامهای علی و یونس بر تشیع و اسلام تأکید می ورزند، نام خانوادگی پدر و فرزند یعنی رستمی نیز به تفکر ایران باستان و ملی گرایی ایرانی اشاره می کند و نشان می دهد که این تهدید همه مردم ایران را در بر می گیرد.

در فیلم بیشتر از آنکه با استفاده از کاراکترها، یک ساختار پدید آورده شود، این کار با استفاده از تیپها و حتی کلیشه ها انجام می پذیرد. کلیشه ها که حاوی رویکردهایی همچون پیش داوری، بسته بودن بر تجارب شخصی، انطباع نادرست، فشار اجتماعی و نیز ساده انگاری هستند، بستری ایدئال برای هدایت سریع مخاطب به دامان پیش فرضها فراهم می آورند. اینکه در پرده سینما در بیشتر مواقع و با تفاوتهایی جزیی، تیپهایی یکسان به چشم می خورند، بازتابی از این وضعیت است؛ «... فیلمهای سینمایی، کلیشه های مختص فرهنگی را از نو بازتولید می کنند. زیرا تولیدکنندگان فیلم به خاطر هزینه های بالای تولید ترجیح می دهند برای رساندن پیامشان به مردم از کوتاه ترین و مطمئن ترین راه ها سود ببرند». هدف اصلی حاتمی کیا در اینکه نقشهای اصلی و فرعی را به صورت کلیشه ای انتخاب کرده و جنگجویان داعش را کاریکاتوریزه نموده، باید در این موضوع جستجو کرد که او خواسته تا پیام تولیدکننده فیلم را از طریق کوتاه ترین راه ممکن به مخاطب برساند؛ فیلمی که به غایت هزینه بر بوده است.

از «شهید انقلابی» تا «شهید اصلاح طلب»

فیلم به وقت شام، تلقی «حسین شفاعتگر» را که به گفتمان «حسین اسوه و نمونه» تکامل یافته، یک گام به جلو می برد. با متن ابتدایی فیلم و بر اساس حوادث سیاسی روز به یک تصور جدید از کربلا و با متن تقدیم قسمت پایانی فیلم به یک تصور جدید شهادت تلمیح صورت می گیرد: «پیشکش به سرسلسله سرداران بی سر از یحیی نبی تا حسین بن علی و تا شهدای این دوران سرزمین شام که پیکرشان مظلومانه بر خاک غلطید». از دیدگاه حاتمی کیا برای زندگی لیلاها (همسر علی در فیلم) و فرزندانشان، علی ها باید لیلاهایشان (سرمستی های شیرینشان) را ترک کنند و آرمان شهادت را برگزینند. در غیر این صورت، خطر در کمین آنهاست. حاتمی کیا با تبدیل شهید انقلابی به شهید اصلاح طلب، شعار معروف «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» را در امروزه از نو می سازد.

حادثه کربلا و مفهوم شهادت که کلیشه ای مخصوص فرهنگ است، در ایران برای هر دوره و زمانه ای از نو بازتولید می شود. آنچنان که در دوران انقلاب و بعد از آن، میان کربلا و شهدایش از یک سو و حوادث به روز سیاسی از سوی دیگر همسان سازی صورت گرفته و سعی شده تا نقاط ارتباطی خیره کننده ای میان این دو پدید آورده شود؛ در این امر نیز تا اندازه زیادی موفق بوده اند. دو پوستر تبلیغاتی فیلم نیز مؤید این دیدگاه است: ایران با اضافه کردن قربانی های جدید به سلسله شهیدان، آینده ای درخشان برای کودکان خویش فراهم خواهد کرد یا آنکه به عنوان اسیر یک جنگجوی داعشی نفوذ کرده در کابین خلبان و آماده برای کشیدن ضامن بمب، در داخل یک هواپیما/ماهی (تور تهدیدی که هر لحظه برای بلعیدن ایران آماده است)، در فردایی تاریک دفن خواهد شد.

مقالات دیگر